مرثیه ای برای مادرم
مادرم ، تاج سرم ، گنجینهء بی ثَمَنم
پس چه شد رخت عزا را تو نمودی به تنم
مادرم ، من که هنوز کودک نوپایِ تواَم
طفل عشقم ، منگر هاج به حجمِ بدنم !
آه ، بعدِ پدرم ، پشت و پناهم تو شدی
وای ، بعدِ خودت از هستیِ خود دل بکَنَم
از خدا هم گله دارم که چنین صاعقه وار
می کند باز به تکلیف قضا ممتَحَنَم
ای خدا ، از بَرِ تو ، آهِ یتیم درنگرفت ؟!
که چنین آتش زنی بر قلبِ باغ و چمنم !!!
خودِ او را که به جز عشقِ تواَش یار نبود
می هراسم بخراشد دل پاکش ، سُخَنم
ما را از لطف به درگاه تو وصلی نرسید
لاجرم روی جز آنجا به جایی نزنم
دردِ دل کردم و بر تندیِ من خرده مگیر
عفو می کن که کنون داغ زنم بر دهنم
(کیا)
 
				 ناهید سلیمانی	
			
			سلام آقای کیا رستمی از خوندن ترانه تون هم لذت بردم و هم متاسف شدم روح پدر و مادرتون شاد . چاره ای نیست باید همش مبارزه کنیم زندگی سوختن و ساختن است چه قماری که همه باختن است سلامت و سر بلند باشید
ناهید سلیمانی	
			
			سلام آقای کیا رستمی از خوندن ترانه تون هم لذت بردم و هم متاسف شدم روح پدر و مادرتون شاد . چاره ای نیست باید همش مبارزه کنیم زندگی سوختن و ساختن است چه قماری که همه باختن است سلامت و سر بلند باشید		
	
	 برگرد
برگرد چه بگویم زِ روانم بخدا خسته شدم درد افتاده به جانم بخدا خسته شدم  به دلم نیست گدایی کنم از دولت خویش بده یک راه نشانم بخدا خسته شدم
چه بگویم زِ روانم بخدا خسته شدم درد افتاده به جانم بخدا خسته شدم  به دلم نیست گدایی کنم از دولت خویش بده یک راه نشانم بخدا خسته شدم به خود می گیرد!!
به خود می گیرد!! ۳ دوبیتی…
۳ دوبیتی…