"دلشوره"
بگو فکرت چی می خواد از دل من
که یک لحظه فراموشم نمیشه؟
گناه من چیه که جز خیالت
نصیبی سهم آغوشم نمیشه؟
منو با لهجه ی برفی نترسون
تو که زیبا و گرمی مثل خورشید
بذار دستاتو توو دستای تنهام
منو بیرون بکش از فصل تردید
“منو ازاین بلاتکلیفی و شک
از ین دلشوره ی دایم رها کن
نگو احساس تو با من غریبه س
منو با اسم کوچیکم صدا کن”
تو رو دوس دارم و حتمن جوابش
چیزی غیر از تاسف خوردنت نیس
مث یه بار سنگینه رو دوشم
سرم تا وقتی که رو دامنت نیس
شبم لبریز از کابوس و ترسه
میدونی که دلیل این هراسی
چیزی ازچشم تو پنهون نمونده
خودت عاشق بودی عاشق شناسی
ببین اینجا کنار تو کسی هست
که یه لحظه بهت بی اعتنا نیس
کسی که تو شلوغی و تو خلوت
یه دیقه از تو و فکرت جدا نیس
“منو ازاین بلاتکلیفی و شک
از ین دلشوره ی دایم رها کن
نگو احساس تو با من غریبه س
منو با اسم کوچیکم صدا کن”