دوازده

چترت را ببند
کمی خیس شو
نترس!

روزهای آفتابی
خاطراتشان بارانیست!

گوش کن!
صدای خنده هایمان
چند ماه آنطرف تر از امروز

می شنوی !؟

همانجا
که آسمان
سقف یکنفره ی ما بود

من…تو…
ما یک نفر !

راستی!
کدام یک از هفت آسمان
به دنیای ما حسادت داشت !؟

آرام ورق بزن…
روزهای آرامش را…دستهای گرم و نگاه های پرشور…

چه وسوسه انگیز بود
بوسیدنت
وقتی
هفت آسمان فاصله بود بینمان
اما
حیف
دستهای گره خورده ی ما
پیچیدگی این همه فاصله را نداشت !

چترت را ببند
باران
خاطراتِ روزهایِ آفتابیست

خاطرات یکی بودنِ
ما
چهار نفر

تو و فکر من
من و فکر تو

باهم
ولی
تنها

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/97219کپی شد!
497