"رمانتیک"
تو یه کافه که میز ما
تو کنجی نیمه تاریکه
نگاهم میکنی ؛ حتی
سکوتت هم رمانتیکه
تو چشمام زل بزن عشقم
ببین چه دیدنی هستی
ببین با چال رو گونه ت
چقد بوسیدنی هستی!
نشستی روبروی من
درو رو غصه می بندی
می پرسم که دوسم داری؟
تو شرم آلود می خندی
تو گرم حرف زدن میشی
صدات موسیقی آبه
یه احساس لطیف توش هست
که جنس مخمل خوابه
دو دستت رو به آرومی
میذاری تو دوتا دستام
فراموشم میشه اینکه
چقد تو زندگی تنهام
داریم وارد می شیم کم کم
به حرفای خصوصی و
یهو نیم خیز میشی از جا
که لبهامو ببوسی و ….
ساعت زنگ میزنه ؛ چشمام
به زحمت باز وا می شن
چقد تو واقعی بودی
چقد خوشبخت بودم من