"جنگ تحمیلی"
دس گرفتی رژ لبی براق
واسه اعلان جنگی تحمیلی
پای تجهیز لشکرت هستی
با یه لاک بنفش اکلیلی
گوشوارت هلال ماهه ولی
مثل شمشیر تشنه می مونه
هیچ کی قدر ظرافتای تو رو
جز چشای خودم نمی دونه
لشکر من قطاری از درده
آشنا با صدای گریه ی ریل
کوررکورانه می پرستمتو
شعرهامم همش به خط بریل
پرچم صلحمو نمی بینی
بس که بیرحمو وحشیه چش تو
من پریشون ترین دلو دارم
پیش نظم و نظام ارتش تو
از تو دوری کنم که می میرم
چاره جز جنگ نابرابر نیست
هیچ کی مثل دلم تو این پرواز
راه و چاه سقوطو از بر نیست