خیالِ تو
واسه ی دیدنت هرشب
لحظه ها رو می شمارم
دل من اسیر فکرت
توی شهرت پا میزارم
واسه ی شبا که تنهام
که از عشق تو نخوابم
واسه ی قصه ی شهری
که برات بی خواب و تابن
بیا بیا بیا
توی بن بست خیالت
توی روز دل سپردن
توی شهر عاشقایی
که برای تو می مردن
تو از این خیال بگذر
تو من رو به باد نسپار
که شبا برات می خونم
منم از ترانه بیزار
از ترانه های شهری
که برای تو می خونن
همشون تو فکرت هستن
اما عاشق نمی مونن
بیا بیا بیا
تویی آخرین کلامم
تویی حرف بی سلامم
تو از این قفس رها شو
که به آزادیت ببالم
توی این شبای وحشت
تو بخون نماز قبرم
من رو از غزل جدا کن
من رو صدای مبهم
که با رویا و خیالت
دل من آروم بگیره
عطر تو از شهر رد شه
دل من با اون بمیره
از دوستان خواهش می کنم هرجای ترانه مشکلی داشت توی نظرات بازگو کنند