"بربادرفته"
من یه غریبه بودم
جامونده از دل اون
دریایی که نمک شد
رو دست ساحل اون
تقدیر من همین بود
چشم تر و دل تنگ
آغوشمو رها کرد
با فکر میدون جنگ
رفت و رسید به رویاش
مثل نسیمی آزاد
از من برید و رفت تا
گم شه مث یه فریاد
دوس داشتنش چه ساده
کابوس زندگیم شد
قلب شکسته ی من
پاداش سادگیم شد
من موندم و شبی که
حسرت ازش می باره
این کهکشون واسه من
ستاره ای نداره
سخته که حتی اسمت
از یاد رفته باشه
"اسکارلت"ی که "اشلی" ش
بر باد رفته باشه