«خداحافظی»

منی که تنم تکیه گاه تو بود
یه ویرونه جا مونده از بودنم
یه آینه صمیمی ترین یارمه
که با اون هنوز از تو حرف میزنم

تو تا وقتی بودی مردد بودی
واسه رفتنت یه بهونه نبود
میون همه حرفایی که زدم
بجز حرفای عاشقونه نبود

اولین تجربه ی عشق از من
آخرین تجربه ی من از عشق
تو میگفتی ناجی من میشی
توی فصل دل بریدن از عشق

رو هرنقطه ی این تن خسته ام
میشه جای دست تو رو لمس کرد
نفهمیدی که این خداحافظی
چه بغضی رو توی گلوم حبس کرد

چه خواب و خیالای شیرینی رو
به تصویر کشیدی که من خام شم
چقد شعر خوندی تو گوشم که من
با این نقطه ضعف دلم رام شم

اولین تجربه ی عشق از من
آخرین تجربه ی من از عشق
تو میگفتی ناجی من میشی
توی فصل دل بریدن از عشق

کدوم شب پناه دل من میشه؟
از این صبح تن خسته ی نا امید
یه جوری شکستم ته قصه مون
که بیزارم از هر شروع جدید

https://www.academytaraneh.com/102033کپی شد!
652
۲۰
۱