"اولین نخ"
شب رو بخت تو تیرگی پاشید
روزگارت ورق ورق برگشت
کل دنیای تو یه زندون شد
مثل رودخونه ای تو حبس یه تشت
مثل دریایی که تو ارتشی از
چاله های کوچیک محاصره شه
مثل ریسمونی که به جای نجات
سرنوشتش هزار و یک گره شه
“دل تو جون پناه وسوسه نیس
راه نده دودو تو وجود خودت
مرد باش و بجنگ و بیرون کن
مرگو از توی تاروپود خودت”
چش به پشت سرت بدوز و ببین
از کجا حال و روز تو بد شد؟
پای پرآبله ت میون مسیر
ازکدوم جاده ی غلط رد شد؟
اولین نخ سیگاری که تو یه روز
تفریحی می کشیدی با دوستت
مثل طاعونی ریشه تو خشکوند
کرمی شد زیر لایه ی پوستت
“دل تو جون پناه وسوسه نیس
راه نده دودو تو وجود خودت
مرد باش و بجنگ و بیرون کن
مرگو از توی تاروپود خودت”