پایان رٶیا
یادم نمیره که می گفتی عشق
با مرگ رٶیاها تموم می شه
دیدار ما پایان رٶیا بود
عشقا چه ساده بی دووم می شه!
وقتی که با هر واژه ی شعرم
قلب تو هی بی تاب تر می شد
با هر پیامک نیمه ی هر شب
چشمای تو بی خواب تر می شد
وقتی که دنیای مجازی تُ
تنها یه عکس ریز قرق می کرد
هر لحظه با من بودنُ ذهنت
خورشیدی رو سقف افق می کرد
کی فکرشُ می کرد اون کافه
تابوت طفل عشقمون باشه ؟
کی حدس می زد اتّحاد ما
با اوّلین دیدار می پاشه ؟
ویرونه تُ آباد کرد اون حس
دنیاتُ با دستای من ساختی
با کوچ اون احساس زیبامون
هم من شکستم هم خودت باختی