دوئل … !
مُدارا فقط کار یک روزمه
مَدار نگاهت چه بی جاذبه اس
تو این خلسه دور تو خط می کشم
که صد سال نوری ازت فاصله اس .
توو هرچی که رؤیا نشد قی شدم
تهوع من و از تو بالا اُورد
نمک هی بزن روی زخمای من
که این “زوزه “ها حالم و جا اُورد
بهت گفته بودم ! حواست نبود .
که این دفعه حوا رو … – آدم بشی –
یه گوله ، یه هف تیر ، یه کم جُربزه
واسه مرد زخمی ینی خودکشی …
تو کارت تمومه ، حماقت نکن !
خداحافظ و توو گلوت بغض کن
ببین خون من روی این آینه اس
نه … ! حرفی نزن ، توو سکوت بغض کن !
بهت گفته بودم که ترکم نکن
که روی سگم دیگه بالا نیاد
جدا شد کجا دستت از دست من ؟!
که خون توو رگ عشق شد ” انسداد”!
(( یه زن با جنونش برام شد قفس
محاله بفهمی که عشقش تله اس !
دوئل با کسی که گرفتارشی
ینی خوزنی و …
ینی خودکشی !!))
تو زیباترین اشتباه منی
ترک خوردنم جزء اقرار نیس
تو سینه ام یه آهن به جا قلبمه !
ولی مرد تو یک سگ هار نیس !
که بعد از تو بازم به تو می رسم
مث سکه ای که دو روشم خطه
نه کافکا ، نه سیگار و دیکلوفناک …
… برام زنده بودن فقط عادته !
پر از جسم بی روح و بی حوصله ام
تموم تنم داره درد می کنه
چقد باید این درد و عادت کنم
نگو گریه آدم رو “مرد”می کنه !
بذا تا یه گوله حرومت کنم
بذا تا ” مدالت “رو سینه ام باشه
چقد تن بدم بغضت و لعنتی ؟!
همین بغضت آخر من و می کشه !
(( یه زن با جنونش برام شد قفس
محاله بفهمی که عشقش تله اس !
دوئل با کسی که گرفتارشی
ینی خوزنی و …
ینی خودکشی !!))
* * *
– … کسی تحت تعقیبه توو فکر من
کسی که هنوزم نفس می کشه
یه مرد و به بازی گرفته یه زن
که هی دست پیشش رو پس می کشه …