سکانسی از شهر

پاییز و نیمکت و نخ به نخ سیگار
شهر و شلوغی خیابون...فکرای بیمار

کودک و دستای کوچیک و کار
مرد و درونی پر از انزجار

خیابون و چارراهای(چهارراه)پرهوس
دخترک و چشمای سبز...وجودی از ترس

پنجره و چشمای تو خیابون
گذشتن مرد و نبود بارون

چهره ی شهر و شکستن مرد
حضور سرد و لحظه های پُر درد

پسرک و فکرای رو به پوچی
حسرت و هی...مونیکای بلوچی

میزگرد و تقاص یک مرد
عشق و شرط مرگش...پای تخته ی نَرد

شب و سکوت و شهر و خواب سنگین
خدا و حسرت و سکوتی غمگین

خدا و حسرت و سکوتی غمگین...
https://www.academytaraneh.com/8740کپی شد!
1111
۳۱