قطار جادویی!
هجوم لشکر واژه به ذهن شاعر و بعد …
صدای سوت قطار پر از مسافر و بعد …
دوباره حرف خصوصی ، شعر پر لکنت
درون کوپه ی خالی زور آخر و بعد …
در ازدحام شعار از ترانه رد شدن و …
شبیه عکس خیالی که بی لب و دهن و …
شبیه نامه نوشتن به سبک عصر حجر
دوباره ثبت کلیشه / نقطه چین من و …
و بعد تخمه شکستن میان پرحرفی
به هرچه شاخه پریدن ( به شاخه ی منفی)
و در میانه ی راه ریزش دو تا صخره
و نیست ریزعلی اینبار در شب برفی.
کجاست لهجه ی لخت تقابلت با درد؟!
تو شاعری مثلن در خیال خود ای مرد ؟
در ایستگاه ” رمانتیک “پیاده شو لطفن
:((برقص خوشگل نازم / فدات بشم برگرد ! ))
تو با خدا چه قَدَر درد مشترک داری ؟!
همیشه سوژه ی متروک ، حرف تکراری !
از اینکه همسفر ما شدید ، خوشحالیم !
درود من به سرودی که کوچه – بازاری …
***
به انتها رسیدی و ریل تمام شده
قطار چپ شده ای که انهدام شده
دوباره یک چمدانِ خالی از سوغات
که شعر در گِل قصه ات ، درام شده
بدون علت و…
– معلول زخم افراطی
و بعد سطل زباله – قطار اسقاطی
و یک دروغ به خودت ، اینکه :”حسش نیس!”
ترانه ای که ورق خورد به فرصت آتی … !!
-
عدر میخوام مشکل تایپی داشتم "اون بندی هم که دوزبانه شده بود موفق بود"
-
سلام آقای ابولحسنی آفرین آفرین آفرین دوسه تا بند خیلی خوب داشتی اون بند ریز علی خیلی خوب بود ولی "منفی" با "برفی" قافیه نمیشن... چندجا هم مشکل وزنی داشتید که خیلی به شعر لطمه زده بود و حتما باید رفع بشن. با وجود اینکه ازاکثر اشعار پست مدرنی که این روزها میشنوم خوشم نمیاد ولی شعرشما رو دوست داشتم. اون بندی هم که تو زیبانه شده بود خوبه البته بگم ها فرم این شعر ترانعپه نیست ها... به هرحال ممنون... ((شادباشید))