غمهاتُ پَر دادم
نمیدونم چرا از چشمت افتادم !
چرا لبخندهات سهم نگاهم نیست ؟!
چرا دستای گرم و مهربون تو
دیگه وقت پریشونی پناهم نیست !
کنارت موندم و غمهاتُ پر دادم
تموم اون روزا که غرق غم بودی
بجاش وقتی دلم از غصه پرخون شد
تو از روز و شبام همّیشه کم بودی
مثه خیلی از این زنهای امروزی
نمیخوام فک کنی تو کَندَن استادم
نمیخواستم وبال گردنت باشم
من حتی هدیه هات ُ پس فرستادم
حالا هم جز خوشی ت چیزی نمیخوام من
فقط گاهی یه یادی از دلم کن باز
اگه جای کسی رو دیدی تنگ کردم
برو تنهام بذار اونوقت ولم کن باز