بانو
یه بانو به این مهربونی کجا میشه دید؟
چرا باید از این تفاهم گذشت؟
چرا باید اینجا افولم بشه؟
ولی یه طلوعی مث تو توی خونه هست؟
تو وقتی کنار منی از همه می برم،
که وقتی ” توام ” مال هرکی نشم،
تمام جهان میشه دستای تو،
کنار تو درگیر آرامشم،
یه بانو به این مهربونی کجا میشه دید؟
چرا باید ازاین تفاهم گذشت؟
چرا تا تو سردار این خونه ای،
نباید برای تو اززندگی هم گذشت؟
برای من این خونه معراجمه،
نمازم به پای تو افتادنه،
برای منی که به احساس تو مومنم،
طواف من این خاک و بوسیدنه،
یه بانو به این مهربونی کجا میشه دید؟
چرا باید ازاین تفاهم گذشت؟
تو می دونی این آخرین فرصته،
چرا باید ازباتو بودن گذشت؟
کسی توی قصه به من دل نبست،
نباید بزارم تو ترکم کنی،
من این خونه رو از خودم ساختم،
نباید بزارم ازش کم کنی،
یه بانو به این مهربونی کجا میشه دید…
محسن رمضانی