ناجی
توو این هوای یخ زده
مزرعه ی ملخ زده
رو سینه ی مترسکا
مدال "تف و اخ" زده
ناجی بیا با نفست
بهارو رو زمین بکار
درخت هرز ظلمتو
از بن و از ریشه درآر
توو این روزای بی دلیل
توو ذهن و فکرای علیل
به دست لات زندگی
پهلوونا شدن ذلیل
توو این سکوت و همهمه
که ژست شاعرا غمه
به خاطر نون و نوا
پشت فرشته ها خمه
ناجی بیا با نفست
بهارو رو زمین بکار
درخت هرز ظلمتو
از بن و از ریشه درآر