اندوه بارون
چرا شمع با گل و پروانه قهره
تو چشم هیچکدوم رنگ وفا نیست
چرا باغچه نداره بوئی از گل
خونه بی باغ وبی گل با صفا نیست
داره میسوزه شمع ، از بی وفائی
دیگه پروانه یادش رفته پرواز
گل و بلبل با هم کاری ندارن
فراموش کرده بلبل ، شعروآواز
بهاردیر کرد و امسالم نیومد
زمستونه هنوز ، بارون و برفه
محبت یخ زده رو شاخه دل
ولی تو هر نگاه دنیائی حرفه
صدای ناله ناودون و گوش کن
داره می ناله از اندوه بارون
دل ابرا گرفته س چون همیشه
شده غم بی حساب ، چون گنج قارون
قلم میچرخه روی کاغذ اما
نمیگه حرفش و انگارغریبه
دیگه جائی واسه دوستی نمونده
تودلها جای عشق سنگ فریبه
نسرین عبادی