عنوان ندارد…!
دوستان فرهیخته و خوبم
اینجا اومدم برای شنیدن نقد و پیشرفت اومدم یاد بگیرم و نظرات و دانسته هام رو به اشتراک بذارم
دوستان بسیار نابی پیدا کردم ولی دلسردم … شاید این اخرین ترانه م باشه و از این به بعد تنها با خوانش ترانه های دوست داشتنی شما همراه باشم … برای کسی دعوت نامه برای حضور در ترانه هام ندادم تا قلمم -ضعیف یا قوی -جاذب مخاطب باشه که گویا چندان موفق نبودم … و شاید اصلا همین کارم باعث سو تفاهمی به نام غرور شده ولی …
ترکیبی از درد و غم و غصه
با لایه هایی از پشیمونی
با طعم نامطبوعی از گریه
جمعا شده”یک مرد افیونی”
از وقتی یادم بوده ترسیدم
از مادرم،بابا،خودم،سایه!!
از تنشیــت با چوب گیلاسو
تنبیه وایسادن رو ۴ پایه
تکرار این قصه فقط درده
من مُرده زاییده شدم، حتی
هر جا که میرم با خودم میگم
بوی تعفن میدن این حرفا:
هر بچه اون روزی بزرگ میشه
که اولین رویاش میمیره
وقتی به جای چن تا بوسه
از دنیا سیلی هدیه میگیره