من یه شراره زیر آتیشم …
من یه شراره زیر آتیشم
خاکسترت رو شونه هام مرده
شب خالیم از حس این تعبیر
مردی تموم سایمو خورده
ققنوس پیری تو نفس هامه
وقتی به تخت خواب چسبیدی
از لابه لای شب نمی افتی
وقتی به این دلشوره تبعیدی
اهلی شدم تو ماجرای شهر
درگیر چشمای شبت هستم
من به هوای دیدنت هر صبح
چشمامو به این جاده می بستم
خواب مترسک های جالیزو
تو نیمه شب آشفته می بینم
وقتی نباشی مزرعه سرده
تو قحطی پاییز می شینم
من یه شراره زیر آتیشم
یه جاده ی سرد پراز پیجم
تف به تموم بدبیاری ها م
به روزگار هیچ در هیچم
من خط پایان یه تقویمم
چشمای احساسی که تر می شه
خیره به قطره های بارون و
حس یه زن که پیرتر می شه