سایه ی کبود
هوا چه مه گرفته بود
تموم سایه ها کبود
هیچ طرفی برای من
هیچ چیزی اشنا نبود
نبود ستاره حتی ماه
اسمونم سردو سیا
گریه م گرفته بود فقط
با هق هقای بی صدا
زیر پامو خالی دیدم
تو وحشت ثانیه ها
چنگ میزدم به هرطرف
که غرق نشم تو سایه ها
مونده بودم چیکار کنم
می گشتم دنبال یکی
یکی که اشنا باشه
تو وحشت این تاریکی
می ترسیدم از سایه ها
می دویدم به هرطرف
چه جور میشد پیدات کنم
تو این کبود بی هدف
عاجزونه صدات زدم
اما جوابی نشنیدم
فقط منعکس میشد
صدای گریه ی خودم
خیال کردم تورو دارم
میون دنیای کبود
خیلی وقت بود رفته بودی
اما اینو یادم نبود
کابوس تکراری شده
نبودنت توی شبم
که غرق میشه تو گریه هام
تموم گونه ولبم