جرقه
وقتی شب کوکه رو گریه واسه رفتن غریبت
توی ذهن من جرقه می زنه چشم عجیبت
یه جوری عجیبه چشمات مثه این که خوااب دارن
انگاری هزااار ساله توی صورتت بیدارن
شایدم شعر می بافن اون ور حکمت اشراق
جمله های قرن عشقن ، بی کنایه، غرق اغراق
دو مسافرای شعرن تو قطار مقصد بلخ
رنگ دلچسب یه فالن ته نشین تو قهوه ای تلخ
چشم من اما سیاهه پره گریه های تازه
انگاری که توی چشمام می برن هر روز جنازه
واسه من تو جلد کابوس دیگه عادی شده مردن
چشم خیسم توی خوابت مهر باطل خورده قطعا
وقتی شب کوکه رو گریه مثه ساعت دقیقم
تازه می شه توی بغضم درد کهنه ی عمیقم
مثه قطعه ای خرابم که دیگه نمی شه تعمیر
قیمتی پیشت ندارم حتا با جادوی اکسیر
مثه راز مونا لیزا، طرح تابلوی غروری
تموم سال توی چشمات شبای چار شنبه سوری
چشم من اما سیاهه پره گریه های تازه
انگاری که توی چشمام می برن هر روز جنازه
واسه من تو جلد کابوس دیگه عادی شده مردن
چشم خیسم توی خوابت مهر باطل خورده قطعا