روزای خوبمون
روزای خوبمون
یه عالمه ترانه
یه سازِ بى خریدار
یه پنجره میونِ
این همه سقف و دیوار
یه نیمکت شکسته
یه باغ بی پرنده
نه حرفى از عاشقى
نه گریه هست نه خنده
روزاى خوبمون و کى دست غم سپرده
عطر تو رو کدوم باد از تن کوچه برده
کى بغض بى صدام و به اشک و گریه داده
کى گفته حتى یادت از سرمم زیاده
یه صندلى خالى
یه همدم خیالى
چه تصویر عجیب و
پوچ و رو به زوالى
نه حرف عاشقونه
نه بوسه ى شبونه
نه سازی که صدام و
به گوشت برسونه
کى حوض آبى مون و با رنگ غم پوشونده
دلاى ماهیاى قرمز و کى شکونده
کى قمرى خونه م و بى هوا پر داد و رفت
کى توو شب عاشقى مرثیه سر داد و رفت
(داوود نصیری)