ترانه دوران آدم کش از مصطفی رضاوند
ترانه دوران آدم کش
بر این حال کویر من دگر باران نمی بارد چراغم رو به خاموشی دو طوفان گریه کم دارد
در این دوران آدم کش
مقیمی درجهانم نیست
از این سر گشتگی خستم
و تیری در کمانم نیست
خودم شاه ودلم سرباز
چرا لشکر نمی بینم
چقدر از ماه بیزارم
ولی با ماه میشینم
هزارون بغض نافرجام
درون این گلو جا شد
هزارون راه بی برگشت
حریف سخت این پاشد
به این حال کویر من
دگر باران نمی بارد
چراغم رو به خاموشی
دو طوفان گریه کم دارد
برگرد
چه بگویم زِ روانم بخدا خسته شدم درد افتاده به جانم بخدا خسته شدم به دلم نیست گدایی کنم از دولت خویش بده یک راه نشانم بخدا خسته شدم
به خود می گیرد!!
۳ دوبیتی…