ترانه دوران آدم کش از مصطفی رضاوند

ترانه دوران آدم کش

بر این حال کویر من دگر باران نمی بارد چراغم رو به خاموشی دو طوفان گریه کم دارد

در این دوران آدم کش
مقیمی درجهانم نیست
از این سر گشتگی خستم
و تیری در کمانم نیست

خودم شاه ودلم سرباز
چرا لشکر نمی بینم
چقدر از ماه بیزارم
ولی با ماه میشینم

هزارون بغض نافرجام
درون این گلو جا شد
هزارون راه بی برگشت
حریف سخت این پاشد

به این حال کویر من
دگر باران نمی بارد
چراغم رو به خاموشی
دو طوفان گریه کم دارد

غزلمرگ مرا امشب
بخوان در حالت مستی
تو شاید از خودم باشی
به این دیوانه دل بستی

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/108320کپی شد!
637
۲