حیفه با ابر کبوی صورت ماه بگیره
چی میشه قلب ِ یخی ِ تو  هراز گاه بگیره
یا چشای ِ سردِ تو ، توده ای از آه بگیره
چی می شه به من بگی ، عاشقتم : واسه همیشه
وقتشه که یک نفر دستمو از چاه بگیره
اگه کوهی – اگه کاهم – همه کس بذار بدونن
کوهی یه هو به سرش زد ، خبراز کاه بگیره
چادر مشکیتو واکن،  همه جا مهتابی باشه
حیفه با  ابر کبودی صورت ِ ماه بگیره
اینقده شبی که ترسم از اینه واسه یه لحظه
دامن چین چینتو آه سحرگاه بگیره
آخرش توی خیالت گم و گور می شم و ای کاش
یه نفر بیاد و دست ِ من گمراه بگیره 
 
				 موسی صادقی	
			
			اصطلاحاتی که به کار بردید واقعا زیبا بود =D>  =D>  =D>
موسی صادقی	
			
			اصطلاحاتی که به کار بردید واقعا زیبا بود =D>  =D>  =D>		
	
	 فرزانه پروین	
			
			@};- پسندیدم
فرزانه پروین	
			
			@};- پسندیدم		
	
	 امید منتظری	
			
			موضوع خوب بود پردازش هم همینطور اما چند بیت مصرع های ابتداییشون از وزن خارج میشدن و همینطور دامن چین چینتو آه سحرگاه بگیره اینجا هم وزن از بین میره اما انتقال احساس و فصاسازی خوب بود خسته نباشید
امید منتظری	
			
			موضوع خوب بود پردازش هم همینطور اما چند بیت مصرع های ابتداییشون از وزن خارج میشدن و همینطور دامن چین چینتو آه سحرگاه بگیره اینجا هم وزن از بین میره اما انتقال احساس و فصاسازی خوب بود خسته نباشید		
	
	 پنجاه درجه
پنجاه درجه قصه ی باغ
قصه ی باغ بی خیالت شدم
بی خیالت شدم