همکلاسی
								امروز!
همان دیروزی است که،
فردا حسرتش را خواهی خورد...			
		
		
		
							
		
		
		همکلاسی! روزگار از من و تو ما رو گرفت
از تو سرمشقای شب مشق الفبا رو گرفت
“بابا آب داد”و گرفت و”بابا نان داد”و گرفت
حتی نامردی نکرد و خودِ بابا رو گرفت
همکلاسی! حسنک غصه داره یه عالمه
که یکی سادگیشو از تو کتابا رو گرفت
پتروسِ قصه خوابش برد، زیر سد شکست و مرد
آخه التهابِ چت قدرت دستا رو گرفت
راستی چوپانِ دروغگو اس ام اس نوشته بود
گفته بود بزغاله مون گله ی گرگا روگرفت
همکلاسی نیمکت خاطره هات یادت نره
گرچه گردِ زندگی تاریخ و امضا رو گرفت
دستی که تاریخ دیروزو تو دفترت نوشت
شایدم یه روز اومد تموم فردا رو گرفت
همکلاسی«تکدرختِ» باغچه ی کبرا شکست
آخرش بزرگ شد و تصمیم کبرا رو گرفت…
				
پنجاه درجه
قصه ی باغ
بی خیالت شدم