شیدایی
شیدایی
مخروبههای عاشقی، آغشتهی تزویرهاست آزاد از این ویرانه شو، دیگر تو شیدا نیستی
پنهان نشو در غصهها، دیگر تو پیدا نیستی
در التهاب بغض ها، از غم مجزّا نیستی
در این حوالی عاشقی، از عشق تو مجنون نشد
با غصه ها سر کُن دلم!، دیگر تو تنها نیستی
فصل بهاران آمده، در باغ سبز زندگی
اما میان غنچهها، دیگر شکوفا نیستی
در ازدحام قلبها، چشمی به دنبال تو نیست
از یادها رفتی دلم!، محو تماشا نیستی
گُل می کند در چشم ها، دنیای بیمعشوقه ها
در این شکوه نیمه جان، دیگر تو زیبا نیستی
مخروبههای عاشقی، آغشتهی تزویرهاست
آزاد از این ویرانه شو، دیگر تو شیدا نیستی
اسماعیل رضوانی خو
برگرد
چه بگویم زِ روانم بخدا خسته شدم درد افتاده به جانم بخدا خسته شدم به دلم نیست گدایی کنم از دولت خویش بده یک راه نشانم بخدا خسته شدم
به خود می گیرد!!
۳ دوبیتی…