عطر حضور
خونه مملو از سکوته، کوچه از همهمه خالی
ذهن جاده رو گرفته یه هیاهوی خیالی
توی رویای خیابون رد عابری به جا بود
یه مسافر قدیمی رد شده از این حوالی
خونه مملو از سکوته، کوچه از همهمه خالی
ذهن جاده رو گرفته یه هیاهوی خیالی
توی رویای خیابون رد عابری به جا بود
یه مسافر قدیمی رد شده از این حوالی
ذهن جاده رو گرفته یه هیاهوی خیالی
توی رویای خیابون رد عابری به جا بود
یه مسافر قدیمی رد شده از این حوالی
دل دیوونه هنوزم فکر خاطرات دوره
توی فکر یه مسافر که پر از حس غروره
راه میوفتم توی جاده، با یه دنیا بی قراری
توی راه بی عبوری، که پُر از عطر حضوره
توی رویایی که شاید، می نشینی تو کنارم
پَر میشه هوای قلبم، از نگاه بی قرارم
وقتی که خاطره هامون، تو غبار جاده گم شد
رد میشه خیال چشمات، روی نبضِ انتظارم
شب گذشته بی هیاهو، داره میرسه سپیده
مِه سنگین و عظیمی، توی جاده قد کشیده
با یه نجوا، مات و مبهم، تا تهِ جاده دویدم
کسی از کوچه گذر کرد؟کسی از سفر رسیده!؟
اسماعیل رضوانی خو
برگرد
چه بگویم زِ روانم بخدا خسته شدم درد افتاده به جانم بخدا خسته شدم به دلم نیست گدایی کنم از دولت خویش بده یک راه نشانم بخدا خسته شدم
به خود می گیرد!!
۳ دوبیتی…