ترانه ی«روبروی دریا»
روبروی دریا
نشستم روبروی یک؛سیاهی که نمی بینی
منو تاریکی چشمات؛عجب وحشت شیرینی
نشستن روبروی تو٬مثه رفتن رو به دریاست
یه طرحی از تو میبینم٬که انگار عکسی از رویاست
به من لبخند بزن آروم٬ بفهمم فکر من گم نیست
تا ثابت شه به چشم من٬ که این تصویر توهم نیست
تو این حق کشی هر لحظه٬ مقابل تو کم میشم
نگاه تو ستمکاره٬ ولی من متهم میشم
داری باعث میشی امشب٬ تو دریات غرق رؤیا شم
علیه قلب درگیرم٬ شریک کودتا باشم
میگن هرکسی تو این شهر میخواد یک لحظه باشه جات
شنیدم موج یک دریاست که تبدیل شده به موهات