بی تو
تحمل می کنم بی تو
نمی گم که نمی تونم
نمیگم کم آوردم ، یا
از این دوری پشیمونم
شاید هرگز ندونی چی سرم اومد توو این روزا
بدون تو دلم تنگه، دلم می خواد نیاد فردا
تحمل کردم این بختُ
هم این تقدیر بی رحمو
توام هر شب توو کابوسم
چه تازه می کنی زخمو
تو یادم دادی با قسمت
نباید بیخودی جنگید
تویی که قلب من آسون
تو رو مثل خدا میدید
منم بیخود نمی جنگم
هنوز حرفت ُ میخونم
بازم هرگز نمیگم که
از این دوری پشیمونم
تو ساده میگذری از من
میگی تقدیر، این بوده
ولی چشمات میگن که
توو قلبت، کوه ِ باروته ………..
سحر زمردی