موج
با موج اولت ته نشین شدم
من آسمان بودم برای تو زمین شدم
آنقدر سرد برخورد نکن با من
منی که از برای تو آتشین شدم
ریز ریز اشک میریزم
با چشمانی که سرخ رنگ است
واقعا دارم میمیرم
بین ما دو یک جنگ است
تسلیم می شوم برگرد
دلم که نمی فهمد تنگ است
من تو رو از خودم میدانم
چه کسی گفته خواری ننگ است
بی تابم و نفسم هم نا ندارد
روحم فرار میکند حیف پا ندارد
مردی که اسیر است
دگر چیزی به نام دنیا ندارد