تولد نوزاد
به دنیا می آید. اشکی نیامد
پرستار ضربه زد. اشکی نیامد
چشمان بهت زده. نگاهی خیره یک عالمه سوال. جواب اسیره.
قاصدک تنها و دلگیره چرا؟
مرغابی وسط کویره چرا؟
دخترک کنیز امپراطور چرا؟
پسرک سرباز دیکتاتوره چرا؟
یک زنی کنار خیابان چرا؟
یک نردی سر به بیابانه چرا؟
این بودش دنیای عاشقان خدا؟
و من از روزی می ترسم که به دنیا بیاید و جای اشک قهقهه بیاید
به دنیا بیاید و جای سوال کنایه بیاید.