هیچ شامپانزه ای نمیخنده
صفحه ی دومِ شناسنامه م
بنویسین تارک الدنیا
مثل شامپانزه ای که خوابش برد
وسطِ ازدحامِ آدمها
وسطِ سیرک و ژانگولر بازی
بغض میکرد و باز می خندید
درد می ریخت از سر و کولش
هیچکی اما اونو نمی فهمید
شک بین گذشته و فردا
فرق بین سکوت با فریاد
من یه شانپازه ام که چن نسلو
از مسیر جهان عقب افتاد
هفت میلیارد قفس برای جهان
هفت میلیارد آدمِ مرده
حالم از جهانِ بی دستات
خوب میدونی که بهم خورده
خواب بودم ، "جهان تکامل یافت"
احمقانه ست اصول داروینی
تو توو آغوش شوهرت خوابی
اشک های منو نمیبینی
هیچ شامپانزه ای نمیخنده
زندگی مون یه سیرکِ غمگینه
من یه مردم که عشقشو داره
تو لباسِ عروس میبینه