تنهایی
کی گفته مرد نباید چشم هاشُ تَر کنه؟
دلِ مرد هم احساساتی داره کمُ بیش
یه وقتا توو گلوت قَدِ یه دنیا بغض هست
که باید مرد باشی تا بتونی بشکنیش
یه وقتایی دلم میخواد همون که دردمه
بگه دستاتُ به دستایِ سردم هدیه کن
اگه دید چشمام خیسِ نگه باز چی شده؟
منُ اغوش بگیره جاش بگه خوب گریه کن
توو دنیام هیچکسی نیستُ همین تنهایی أم
مثه تیغی که کندِ رویِ رگ هایِ منه
از این تنهایی بیزارم،نمیزاره برم
نمیزاره بمیرم،داره هی زخم میزنه
تَهِ تنهایی که میگن همینجاست، روبه روم
توو تک تک لحظه هایِ زندگیم پیشِ منه
به اشکایی که از رو گونه هام سُر میخوره
نشسته رو به رومُ داره لبخند میزنه
فقط تنها یه تنها میشه با تنهاییاش
بفهمه دردِ یک تنها،تنهاییش نیست
فقط دردم از اینِ اونکه دنیایه منه
داره دنیامُ میسوزونهُ حالیش نیست
کی گفته مرد نباید چشم هاشُ تر کنه؟
پس این بغضِ بزرگُ من چطور خالی کنم؟
بهش گفتم که دنیامِ ولی حالیش نشد
میخوام با گریه کردن هام بهش حالی کنم
توو دنیام هیچکسی نیستُ همین تنهایی أم
مثه تیغی که کندِ رویِ رگ هایِ منه
از این تنهایی بیزارم،نمیزاره برم
نمیزاره بمیرم،داره هی زخم میزنه
تَهِ تنهایی که میگن همینجاست، روبه روم
توو تک تک لحظه هایِ زندگیم پیشِ منه
به اشکایی که از رو گونه هام سُر میخوره
نشسته رو به رومُ داره لبخند میزنه
تنهایی
۹۴/۲/۲