کاخ فرسوده
چه سخته وقتی با چشمات
بخوای حرفی بفهمونی
کسی درداتو نشناسه
نگه چرا پریشونی
یه بی راهه مسیر من
توی این قلب تکراری
یه تاریخو مرور کردم
هنوزم مونده آثاری
توی این کاخ فرسوده
تو تنها مالک حِسَم
این آثار با تو میمونن
نباشی ترک میشه جسمم
منِ دلخسته ی بی تو
که طاقت رفته از صبرم
اگه نباشی پژمردم
یا دامن زده ی قبرم
بیا برگرد نرو بی من
چطور دل دادی به دنیا
هنوزم غرق کابوسم
ولی تو محو یه رویا
چطور دستات هنوز گرمن
وقتی این قلبو سرد کردی
شاید جون داده احساسم
میگن که منو طرد کردی