نفسهای آخر
نفسهای اخر
این نفسهای اخرُ پشت حصار پنجره
میکشم و نیومدی ،دارم میشم یه خاطره
اشک تووی چشمام یخ زده مثه یه قندیل بزرگ
گریه میجنگه با چشام مثه جدال برف و گرگ
منتظرم مثه یه برگ وبال گردن درخت
باد بی پروا بیاد و ردشه ازم روزهای سخت
نمیدونی چه دردیه گذشتن از دنیای تو
رو ارزو چشم بستن و ندیدن چشمای تو
منتظرم شاید بیایی برای اخرین وداع
بفهمی حرفای منو بشنوی اخرین دفاع