ماه من

باور کن این لحظه ها رو
من بی تو داغون و خستم
آرامشم بودی وقتی
هر روز میگفتی که هستم

شبهام روشن میشه با اسمت
روزای این خونه نفس گیره
بردار خورشیدو از این دنیا
شب ردِ پاشو پس نمیگیره

ابری که باشه آسمون اینجا
آتیش میگیره تنم هر شب
این قصه تا آخر همینجوره
این خونه میسوزه یه روز از تب

زل میزنم تووی نگاه تو
مثل قدیما ساده میخندی
حس میکنم دنیام تاریکه
وقتی که تو چشماتو میبندی

جادوی چشماتو نمی فهمی
تب یا سراب ، این عین تسکینه
موجی که ساحل باورش میشه
کابوس نابودی نمی بینه

رد میشم از هرچی بغیر از تو
دریام از این تشویش تَر میشه
دلشوره ها پایان نمی گیرن
این جاذبه هی بیشتر میشه

“واسه تو”

از این نویسنده بیشتر بخوانید: