من از سبزیِ یعد از برف میترسم …
من از تکرار هر فصل بهار
این قصه ی دیوانه وار
هر بار من صدبار
میترسم
من از سبزی ِ بعد از برف
و صد ابهام در یک حرف
و از افعال و نهی و صرف
میترسم
من از لبخند بی بنیاد
و آرامش پس از فریاد
و وقتی که برم از یاد
میترسم
من از بوی بد سیگار
و لَم دادن به هر دیوار
کنارِ قلب های مردم بیمار
میترسم
من از نم بودن این خاک
و لغزیدن بروی قله ایی غمناک
میترسم
من از یک مرگ بیهوده
ته یک دره ی نمناک
میترسم
(کیوان حریری)