به شاعرهای گمنام اعتماد کن

چقد خوب که مخاطبم زیاد نیس / همین یعنی مسیرم سمت باد نیس
خلاف مردمی میرم که سالهاس… / به رقص پرچماشون اعتماد نیس
به تنها سروِ باغ سخت تر گرفته… / همیشه نیش تیز ارّه انگار…
به ندرت کودنی تنها بمونه… / همیشه اکثریت شرّه انگار…
من از این شهر که با چشم بند تردید / ندیده واسه هم هورا کشیدن
من از این نسل که از رو هم نوشتن / ترانه رو نگفتن، بلکه چیدن…
من از این خنده های چندش آور / به تقلید یه میمون پشت میله
از این جا مونده های فکر رفتن… / من از اون رفته های بی قبیله
هزار ساله نوشتم و هزار سال… / لباتُ از سر وحشت گزیدی
حسین یعنی که حرف حق شنیدن / اگه حرفامُ نشنیدی یزیدی!
تـــو یخبندون سیبری ترانه / هنر یعنی یه ماموت یخ نبنده
هنر یعنی که سیبی جا بمونه / ولی روی درخت سیب نگنده
منو طرز نگاهم منزوی کرد / ترانه م از نگاهم پیروی کرد
خودم زخم می زدم، اما همیشه… / قلم رو زخم خودتراش قوی کرد
به شاعرهای گمنام اعتماد کن / به شعرایی که کبریت انتشار داد
به مردایی که برعکس راه رفتن / به حرفایی که قلبت رو فشار داد
من اون سرباز ناچارم که هیچوقت… / به یه دیوونه هایل هیتلر نداده
با لبخندای مردم اشک نریخته / با شیون های یک قوم قِر نداده!
به این مرد جور دیگه ای نگاه کن / به انبوه مینیمال های سوخته اش
به توصیف های خامش از پریدن / به این خاکستر بال های سوخته اش
یه ماموتم که اثباتش به تاریخ… / فقط از راه مرگ و انجماد نیس
یه ماموتم که این سیبریُ ترک کرد / یه شاعر که مسیرش سمت باد نیس
*
پ.ن۱: آدم کودن به ندرت تنها می ماند. «ساموئل بکت»
پ.ن۲: این ترانه، دیروز نوشته شده و بدون حتی یک کلمه ویرایش اینجا قرار میگیرد.احتمالا وزن تلاطم دارد.

https://www.academytaraneh.com/90254کپی شد!
1146
۳۲

  • مهدي دمي‌زاده سلام دوست من چقد خوبه مخاطبم.... بهتر میشه یه نمه ریختو پاش کردی کلمات بار معنایی دارن صرفا آوردنشون توو ترانه و رها کردنشون کافی نیست یزیدو امام حسین و...
  • مجید صادقی سلام مجتبی جان چقدر زیبا بود چقدر دلتنگ کارات بودم واقعا عالی بود خوشحالم که اینجایی هر چند من خیلی کم بودم این مدت لایکی داداش
  • ناشناس سلام آقای پور کاشانی عزیز تعابیر فوق العاده زیبا و عالی ... مثل همیشه حرف نداشت ظولانی اما زیبا و پر محتوا وزن تلاطم داشت اما زننده نبود...مفهوم خوب و عالی باعث میشد وزن به چشم نیاد
  • مریم سپید درود جناب پورکاشانی.... چی شده همه این روزا از شعر و شاعری تو ترانه هاشون میگن؟ : ) خلاف مردمی میرم که سالهاس… / به رقص پرچماشون اعتماد نیس... خیلی دوست داشتم این قسمتو کار بکر و فوق العاده زیبایی بود.... از فرمایشات دوستان هم استفاده کردیم...موفق باشید
    • مجتبی پورکاشانی سلام خانم سپید عزیز اتفاقا برای خودم هم جالب بود این اپیدمی. اما به نظرم یک شبه این اتفاق نیفتاده. متاسفانه محیط ترانه و تا حدی شعر، یکی از بدترین محیط های موجود در کشوره. سرشار از ریا، دروغ، اتهام، توهم و سایر رذایل اخلاقی. این موضوع از ده... یازده سال پیش که من دیدم همین طور در حال بدتر شدنه. من با اینکه زمینه کاریم صنعتیه، اما هرگز اندازه این عرصه هنری! توش بدی و سیاهی ندیدم فکر کنم دوستان جوونتر کم کم به این نتیجه رسیدن و دارن میرسن و خواهند رسید ممنون از نظر لطف شما.خیلی خوشحالم که دوست داشتید کار رو شاد و سلامت باشید
      • انیس جزایری بله حق با شماس. بحثای جواد پوران با شما رو خوندم و خوشحالم که شما موندگار شدین و اونها رفتنی.
  • مجتبی پورکاشانی هفت خردمند درباره ی هفت خردمند حکایتی نقل می کنند آنقدر آموزنده و لطیف که انسان نیازی نمی بیند درباره ی اصل و صحت آن تحقیق کند : گویا روزی این هفت پیشوای خرد به قصد گشت و گذار در دشت و صحرا قرار ملاقات می گذارند در معبد دلف نزد هاتف غیبی آپورلون ، و هنگامی که به محل می رسند با احترام تمام از طرف سالمندترین کاهن آن معبد مورد استقلال قرار می گیرند . این کاهن که می بیند گلهای سرسبد خرد یونانی دور او گرد آمده اند از آنها می خواهند که هر یک روی دیوار معبد پندی حک کنند . نخستین کسی که این دعوت را پذیرفت خیلون اسپارتی بود که نردبان خواست و درست بالای سردر معبد پند معروف خود را نوشت : « خود را بشناس » خردمندان دیگر نیز یکی پس از دیگری از او تقلید کردند . کلئوبول و پریاندروس ، اولی در طرف راست و دومی در طرف چپ دروازه ی معبد شعارهای مشهور خود را نوشتند : « میانه روی عالی است » و « آرامش زیباترین چیز دنیاست » سولون به نشانه ی فروتنی گوشه ی نیمه ی تاریکی از داخل معبد را برگزید و نوشت : « فرمانبری را یاد بگیر تا فرماندهی را آموخته باشی » تالس مطلب خود را روی دیوارهای بیرونی معبد ، در جایی نوشت که هر زائری ، وقتی از جاده مقدس به سوی معبد می آید ، نوشته ی او را پیش چشم داشته باشد : « دوستان خود را فراموش مکن! » پیتاکوس که مثل همیشه هیجان زده بود در برابر سه پایه ی پوتیا زانو زد و این جمله ی نامفهوم را نوشت : « وثیقه را مسترد دار » . آخرین نفر بیاس پیرینی بود که در برابر شگفتی همگان گفت امروز واقعا حوصله ی هیچ کاری را ندارم و خلاصه ... نمی دانم چه بنویسم . آن وقت دیگران او را دوره کردند و هر کدام کوشیدند تا کلام موثری به او القا کنند اما با وجود تشویقهای همکارانش ، بیاس نرم نشد . هر چه آنها اصرار کردند : « دلیر باش بیاس ، فرزند تئوماموس ، تو که خردمندترین مایی نشانی از روشنگری خود برای زائران آینده بگذار ! » او بیشتر طفره رفت و با اعتراض گفت : « دوستان من ، گوش فرار دهید ، صلاح همگان در این است که من هیچ ننویسم .» و آنها آن قدر اصرار کردند که بالاخره خردمند بیچاره دیگر نتوانست شانه خالی کند. آن گاه با دستی لرزان قلم کند کاری کوچکی برداشت و چنین نوشت : « اکثریت شرور است .»
    • انیس جزایری دوست دارم اون غزل و مثنوی رو که اشاره کردید بخونم. ممنون میشم اینجا بنویسید اون ابیات رو.
      • مجتبی پورکاشانی حتما خانم جزایری.متاسفانه غزل رو به دلایلی نمی تونم اینجا بذارم. ولی قسمت مربوطه رو تقدیم می کنم هزار "حافظ" درونم بود، هزاران "مولوی" بودم تمام روز، "فروغ": کمرنگ، و شب ها "منزوی" بودم سرم در دام دنیام بود، که اندام تو ظاهر شد... و مرد نابلد در عشق، تو را بوئید و ماهر شد ....
      • انیس جزایری ممنون مجتبی خان. لطف کردید.
  • رضا معظمی سلام مجتبی جان.خیلی خوشحالم که بعد مدت ها ازت میخونم.از مجتبی پورکاشانی با سابقه ی زیادی که تو ترانه داره انتظار نمیره که حتی بداهه هاش انقد از نظر وزنی متلاطم باشه و این برام عجیب بود که کار رو بدون ویرایش اتشار دادی.اینجا دوستانی هستن که خیلی به قلم کسی مثل تو که علم ترانه رو داری دقت میکنن و بعضن سرمشق میگیرن از جمله خود من.این کار حرف برای گفتن زیاد داشت و خیلی میشه روش صحبت کرد و این یعنی کار پر مغزی رو ازت خوندیم با اینکه گفتی یجورایی بداهه نویسی کردی.با اجازت من یکم بلند فکر میکنم و با اشاره به چندتا نکته درسایی که ازت گرفتمو پس میدم ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ چقد خوب که مخاطبم زیاد نیس / همین یعنی مسیرم سمت باد نیس خلاف مردمی میرم که سالهاس… / به رقص پرچماشون اعتماد نیس///این خط رو خیلی دوس دارم به تنها سروِ باغ سخت تر گرفته… / همیشه نیش تیز ارّه انگار…///این جمله درواقع تو محاوره این میشه:نیش تیز اره انگار همیشه به تنها سرو باغ سخت تر گرفته.این جابجایی باعث میشه که مخاطب ارتباط کمتری برقرار کنه و حتی ممکنه نفهمه نویسنده چی میخواسته بگه و این میتونه به کلیت یه اثر ضربه بزنه به ندرت کودنی تنها بمونه… / همیشه اکثریت شرّه انگار…////شر و کودن رو من اصلن در ارتباط با هم نمیدونم. من از این شهر که با چشم بند تردید / ندیده واسه هم هورا کشیدن///خط خیلی خوبیه فقط وقتی میگیم با چشم بند دیگه نیاز نیست به ندیدنشون اشاره کنیم. من از این نسل که از رو هم نوشتن / ترانه رو نگفتن، بلکه چیدن…///از رو "دست"هم این جمله رو کامل میکنه.چیدن ایهام بسیار خوبی داده به جمله.آفرین داره من از این خنده های چندش آور / به تقلید یه میمون پشت میله از این جا مونده های فکر رفتن… / من از اون رفته های بی قبیله////بند خیلی خوبیه هزار ساله نوشتم و هزار سال… / لباتُ از سر وحشت گزیدی حسین یعنی که حرف حق شنیدن / اگه حرفامُ نشنیدی یزیدی!///نیم بند اول خوبه ولی نیم بند دوم از تو بعیده تـــو یخبندون سیبری ترانه / هنر یعنی یه ماموت یخ نبنده///وقتی میگیم یخبندون ترانه دیگه گفتن سیبری برای تأکید نیازی نیست.به جای سیبری اگه بگیم تو یخبندون دنیای ترانه چی؟وقتی چیزی رو از دست نمیدیم یعنی میشه گفت چیز خاصی رو سیبری به داشته هامون اضافه نمیکنه و ما فقط ۲ ۳ هجا که در ترانه همین هجاهای کم فرصت های بزرگ یه ترانه سرا به حساب میاد رو از دست دادیم هنر یعنی که سیبی جا بمونه / ولی روی درخت سیب نگنده///آوردن نام درخت وقتی که به میوه اش اشاره شده بیمورد به نظر میاد و حشوه.این مثالی هم که زدی به نظر من که کاملن میتونه سلیقه ی شخص من باشه بیشتر شبیه معجزس تا هنر.هنر چیز غیر ممکنی نیست و اتفاق می افته اما موندن سیب روی شاخه و نگندیدنش محاله منو طرز نگاهم منزوی کرد / ترانه م از نگاهم پیروی کرد///دوست دارم این خطو فقط منتظر بودم استفاده ای از منزوی هم شده باشه.منظورم حسین منزویه خودم زخم می زدم، اما همیشه… / قلم رو زخم خودتراش قوی کرد///البته هم میتونه قوی کنه که همون تیز کردن باشه و هم ضعیف که کوتاه کردن باشه.راستی خودتراش و مداد تراش میتونن متفاوت باشن چون به دوتا چیز مختلف گفته میشه.خودتراش معمولن برای اصلاح استفاده میشه و اون یکی مداد تراشه که برای تراشیدن مداد مورد استفاده قرار میگیره به شاعرهای گمنام اعتماد کن / به شعرایی که کبریت انتشار داد.///کاش اشاره ای به کار رانندگی در مستیه یغما کرده بودی در پی نوشت."به انتشار شعله ی کبریت میرسه" تو اون کار هستش به مردایی که برعکس راه رفتن / به حرفایی که قلبت رو فشار داد///خط دوست داشتنی ای بود من اون سرباز ناچارم که هیچوقت… / به یه دیوونه هایل هیتلر نداده با لبخندای مردم اشک نریخته / با شیون های یک قوم قِر نداده!////خیلی بند خوبی بود.مرسی به این مرد جور دیگه ای نگاه کن / به انبوه مینیمال های سوخته اش به توصیف های خامش از پریدن / به این خاکستر بال های سوخته اش یه ماموتم که اثباتش به تاریخ… / فقط از راه مرگ و انجماد نیس یه ماموتم که این سیبریُ ترک کرد / یه شاعر که مسیرش سمت باد نیس///اینم بند هم خوب بود و میشد مجتبی رو توش دید.البته فارغ از بحث وزن ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ در کل قافیه بازیای منحصر به فرد خودتو داشتی و میدونم چقد قافیه بازی رو دوست داری و انصافن قسمتهای خوب کارت هم کم نبود.امیدوارم که بیشتر و بیشتر در جمعمون باشی و بیشتر ازت بخونیم موفق باشی دوست قدیمی
    • مجتبی پورکاشانی سلام رضای عزیز دلمون برات تنگ شده بود برادر. هم اینجا هم فیس بوک کم کاری. خوشحالم که نظرت رو پای کارم دارم و ممنون ازت که وقت گذاشتی و اینقدر ریز شدی. صمیمانه سپاسگزارم ازت در مورد تلاطم وزنی که اشاره کردی، قبلا هم بهت گفتم توی ترانه به رعایت صد در صدی عروض اعتقادی ندارم و عموما اجازه میدم وزن در مقابل واژه و معنا انعطاف به خرج بده. البته با روون نبودن ترانه هم صد در صد مخالفم. یه روونی نسبی مدنظرمه. در شعر به این شدت موافق رویه مدنظرم نیستم.به خصوص شعر کلاسیک و کهن. اما این نگاه رو در ترانه به شدت قبول دارم و اما کسانی که کارهام رو می خونن، اگه من رو ذره ای توی ترانه سرایی قبول دارن من برداشتم از ترانه بعد از اینهمه سال اینه که به هیچ عنوان نمیشه با ساختار شعر کلاسیک ترانه رو نقد کرد. متاسفانه این نگاه ترانه رو تا ابد بیشتر و بیشتر وامدار شعر میکنه. در حالی که ترانه باید به سمت استقلال خودش پیش بره. باید قواعد خودش رو پیدا کنه. این رو به تمام کسانی که ازم کمک میخوان هم همین طور انتقال میدم. وقتی ما از زبانی با لباس متفاوت و جدا از شعر استفاده می کنیم،وقتی فقط ساختارکلی قالب های شعری رو اجاره می کنیم (بدون درنظر گرفتن جزئیات) و وقتی بهترین ترانه سراهای ما هم به این شکل با موضوع وزن برخورد کردن، به نظرم واقعا اصرار بعضی از دوستان روی رعایت صد درصدی اوزان عروضی در ترانه زیاده رویه و عملا باعث میشه یه روز از خودمون بپرسیم: ما چرا ترانه سراییم؟؟ ----- اما در مورد نقدهای جانانه و بسیار مفیدت هم یه سری توضیح میدم در مورد بیت ها و خط هایی که دوست داشتی، خیلی خوشحالم و ممنون از نظر لطفت در مورد بیت دوم به تنها سروِ باغ سخت تر گرفته… / همیشه نیش تیز ارّه انگار… باید بگم نظرت کاملا درسته. به اعتقاد من هم تا حدامکان باید از جابه جایی ارکان در ترانه پرهیز کرد. البته به نظرم اینجا جا به جایی خیلی توی ذوق نمیزنه. اما حق با توئه --- در مورد به ندرت کودنی تنها بمونه… / همیشه اکثریت شرّه انگار…//// که گفته بودی شر و کودن رو در ارتباط نمی دونی. این دو مصرع از دو متفکر مجزای تاریخ نشات گرفته: یک. آدم کودن به ندرت تنها می ماند. «ساموئل بکت» دو. برگرفته از نظریه ی "اکثریت شرور است" بیاس پرینی، متفکر یونان باستان (داستان جالبی در این باره توی کامنت بعدی میذارم.) به نظر خودم این دو جمله برگرفته از یک نظریه ان. و ترانه من هم همین رو داره میگه --- در مورد من از این نسل که از رو هم نوشتن / ترانه رو نگفتن، بلکه چیدن…/// "از رو هم نوشتن" هم دور از زبان محاوره نیست به نظرم --- استفاده از سیبری بیشتر به خاطر این بود که دوست داشتم فضایی برای ترک . در خلاف اکثریت حرکت کردن توی ادامه ترانه ام داشته باشم. بیت آخر این اتفاق افتاد. --- در مورد حسین یعنی که حرف حق شنیدن / اگه حرفامُ نشنیدی یزیدی!/// هم حق با توئه. شاید بدترین تاثیر ویرایش نکردن روی این ترانه همین باشه --- در مورد حشو مصرع هنر یعنی که سیبی جا بمونه / ولی روی درخت سیب نگنده/// قبول دارم اما فکر می کنم حشو قبیح نیست. --- در مورد استفاده از نام حسین منزوی هم خیلی خوشحالم سلیقه ت بهم نزدیکه. این کار رو نکردم چون قبلا توی یه غزل و یک مثنوی این کار رو کردم. به نظرم اینجا هم این کار رو می کردم لوث میشد --- در مورد خودتراش حق با توئه. البته من بیشتر منظورم زخم که خودت میتراشی بود. با توجه به قبلش که میگه خودم زخم می زدم. البته بچه های دهه ۶۰ در یک اصطلاح غلط رایج گاهی به مدادتراش میگفتیم خودتراش --- در مورد به شاعرهای گمنام اعتماد کن / به شعرایی که کبریت انتشار داد./// نه اینکه منکر باشم این ربطی به اون ترانه یغما نداره. اتفاقا خوب هم داره و مطمئنم هرکسی اهل ترانه باشه اینو فهمیده. اما پانوشت کردنش به نظرم زیاده رویه. چون یه الهام نیمه کاره ست بیشتر. چه بسا این الهامات توی بطن ترانه ها بسیار زیاده. چه خودآگاه چه ناخودآگاه --- در نهایت از همه لطفی که بهم داشتی باز هم ممنونم. و خیلی دوست دارم یه کار ازت بخونم. امیدوارم این اتفاق به زودی بیفته. شاد و سلامت باشی برادر
  • انیس جزایری سلام. امیدوارم یه روز به خوبی شما بنویسم. خلاف مردمی میرم که سالهاس… / به رقص پرچماشون اعتماد نیس به تنها سروِ باغ سخت تر گرفته… / همیشه نیش تیز ارّه انگار… به ندرت کودنی تنها بمونه… / همیشه اکثریت شرّه انگار…
    • مجتبی پورکاشانی سلام خانم جزایری عزیز ممنون از نظر لطف شما. خوشحالم پسندیدید شما همین الانشم خیلی خوب می نویسید. مطمئنم به مرور زمان و با تمرین و مطالعه مستمر قلمتون بهتر و بهتر هم خواهد شد شاد و سلامت باشید
  • لاله برومندی سلام مجتبی جان بطور کلی این کار رو پسندیدم " خلاف مردمی میرم که سالهاس… / به رقص پرچماشون اعتماد نیس" "به ندرت کودنی تنها بمونه… / همیشه اکثریت شرّه انگار…" "من از این شهر که با چشم بند تردید / ندیده واسه هم هورا کشیدن من از این نسل که از رو هم نوشتن / ترانه رو نگفتن، بلکه چیدن… " زیبا بود و با قلم شما زیبا بیان شده ... نفس وزنت بعضی جاها صقیل می شد اما کلا کار خوب و قوی و قابل قبولی بود ... موید باشی
    • مجتبی پورکاشانی سلام لاله خانم عزیز خوشحالم که به طور کلی دوست داشتید کار رو نظر لطف شماست در مورد وزن بله چند جا به دلیل اصرارم روی معنی این اتفاق وجود داره. به نظرم نیازی هم نیست. روونی کار کافیه ممنون از حضور شما شاد و سلامت باشید
  • شكوفه عبدلي سلام و عرض ادب جناب پور کاشانی گرامی افرین آفرین واقعا از خوندن ترانه تون لذت بردم. مفاهیم خیلی زیبایی رو درش جا دادید و خوب هم پرداختش کردی فک میکنم اگر ایرادای کوچیک وزنیش رو که در چند جا داره برطرف کنید خیلی عالی و حتی شاهکار میشه. این ترانه خیلی متفاوت و زیباس واقعا از خوندنش لذت بردم
    • مجتبی پورکاشانی سلام خانم عبدلی عزیز خیلی خوشحالم که دوست داشتید کار رو ممنون از نظر لطفی که بهم داشتید. امیدوارم تونسته باشم دغدغه م رو رسونده باشم به دوستان ممنون از حضورتون شاد و سلامت باشید
  • امین بهاری زاده سلام مجتبی عزیز فکر و دغدغه تو صمیمانه دوست داشتم...از اون دست ترانه سراهایی هستی که حرف برا گفتن زیاد میتونه داشته باشه و یکی از افتخارات من آشنایی و دوستی با توئه...احسنت...
  • sepinood pahlevani به ندرت کودنی تنها بمونه… / همیشه اکثریت شرّه انگار… هنر یعنی که سیبی جا بمونه / ولی روی درخت سیب نگنده من اون سرباز ناچارم که هیچوقت… / به یه دیوونه هایل هیتلر نداده با لبخندای مردم اشک نریخته / با شیون های یک قوم قِر نداده! خیلی خوب بود.خیلی خیلی زیاد تبریک میگم بهتون واقعا
    • مجتبی پورکاشانی سلام خانم پهلوانی عزیز خیلی خوشحالم که دوست داشتید ممنون از نظر لطفی که دارید امیدوارم دغدغه م از این ترانه رو تونسته باشم برسونم همیشه شاد و سلامت باشید
  • وحیدی(سورمه) سلام آقای پور کاشانی ترانتونو خوندم موضوع جالبی رو رقم زدین امیدوارم که همیشه شاد باشین
  • محسن یاران سلام از خوندن ترانه های شما لذت میبرم اقتصاد مذهب سیاست جامعه خیلی خوب بود.اگه دیدگاهمو در مورد ترانه اقتصاد مذهب ... بی جواب نذارین،ممنون میشم این هم فوق العاده بود فقط جساراتا بعضی جملات به نظر من در شان ترانه های شما نیست مثلا این جمله" اگه حرفامُ نشنیدی یزیدی!" زیاد خوب نیست به هر حال تبریک میگم به مجتبی کاشانی عزیز که بر عکس راه میره و از خیلیا که سواره اند جلو تره.
    • مجتبی پورکاشانی سلام محسن یاران عزیز اول از همه عذرخواهی بابت اون کامنتی که بی جواب موند. من هیچ وقت بی جواب نمیذارم حرفی یا کامنتی رو. ندیده بودمش و عذر می خوام. البته الان جواب دادم. خیلی خوشحالم که دوست داشتی ترانه رو و پسندیدی در مورد جمله ای که دوست نداشتی هم می تونم بگم تا حد زیادی باهات موافقم. خودم هم زیاد نپسندیدم و احتمالا حذفش می کنم خیلی ممنون از نظر لطفت. امیدوارم دغدغه این ترانه رو تونسته باشم به دوستان ترانه سرام برسونم و امیدوارم یه روزی فضای ترانه بهتر بشه و ترانه سراها هم ارزش این عنوان رو بدونن خوشحالم از حضورت همیشه شاد و سلامت باشی
  • نيما سكوت تـــو یخبندون سیبری ترانه / هنر یعنی یه ماموت یخ نبنده هنر یعنی که سیبی جا بمونه / ولی روی درخت سیب نگنده مجتبی جان عالی بود احسنت پر از حرف بود ترانه ات
    • مجتبی پورکاشانی سلام نیمای عزیز خیلی خوشحالم دوست داشتی. ممنون از نظر لطفت امیدوارم دغدغه این ترانه رو تونسته باشم بهت برسونم و امیدوارم ترانه یه روزی از مسیر نه چندان درستش برگرده خوشحالم از حضورت همیشه شاد و سلامت باشی
  • علیرضا سرمدیان سلام مجتبی پورکاشانی عزیز ...اول از همه اسم فوق العاده بود یه دنیا حرف توشه ..به شاعرهای گمنام اعتماد کن ....قطعا به تعریف من احتیاجی نیست ...در یک کلام خیلی بهم یاد دادی ، همش درس زندگی بود و قطعا با ارزش....لطفا بعد از ویرایش نهایی هم مارو از خوندن دوبارش بی بهره نذار ....رفیق ..موفق که هستی موفق تر ببینمت ...
    • مجتبی پورکاشانی سلام علیرضای عزیز ممنون از نظر لطفت. خیلی خوشحالم که دوست داشتی این کار رو امیدوارم تونسته باشم دغدغه و اساس خلق این ترانه رو به دوستان ترانه سرای تازه کارترم برسونم. حتما. ایشالا توی کتاب آکادمی اگه این ترانه پذیرفته بشه، نسخه ویرایش شده ش رو میگذارم همیشه شاد و سلامت باشی