آرامش رویا
من اونقد بی کس و تنهام
که از دستِ خودم خستم
واسه آرامش رویام
خودم عهد با خودم بستم
که هیچوقت خواب نبینم تا
همه خوابم فراموش شه
آخه رویایِ هر بارم
تَنَم گرمه به آغوشش
دلم درگیره احساسه
همون حسی که دوست داره
خودم کردم خطا شاید
که اشکام داره می باره
نمیدونم کجا باید
برم دنبالِ خوشبختی
همه شهر اینو میدونن
چقد تنهام توویِ سختی
من اونقد بی کس و تنهام
که از دستِ خودم خستم
بلند میگم شاید مرگم
بدونه که هنوز هستم
نه اینکه عاشقِ مرگم
نه اینکه نیست دیگه راهی
فقط زندگی مشکل شد
عجب داستانِ کوتاهی…