تعبیر بی رحمی
من از این غربت میترسم
همین زندون دل مُرده
همین سهم پریشونی
که روحُ ازتنم برده
من ازاین قلبها میترسم
از تعبیر بی رحمی
حسم خوب یادشه اما
تو این هارو نمی فهمی
ترکهای رو قلب من
نشون از بی وفایی نیست
من از وارونگی خستم
این از درد جدایی نیست
میون کوچه ی بن بست
ته دیوارِ تنهایی
یه حکم نا برابر بود
به من گفت شاه غمهایی
من از دلدادگی خستم
از این دنیای آشفته
میون برزخی غرقم
اینو تقدیر برام بافته