صبوری میکنم
من از اینکه هوادار یه احساسم
همین اندازه میتونم بگم، خوبم
زمانی که تو تصمیم سفر داری
همش درگیر عمق فصل آشوبم
همیشه انقلابی تووی کارا، ته
یه جنبش با شعار رفتن از خونه
یه کاری میده دستم این غم رفتن
فضای خاطراتم بی تو حیرونه
برای من همین اندازه هم بسه
تب شعرم همش مدیون فکرت هس
یه مدت حس مشکوکی بهم میگه
که این لیلی چشاشو روی مجنون بس
اگه میپرسم از مقصد، نمیترسم
تو هرجایی بری عطرت نشونی هس
فقط اینو بدون، توو گوشتم میگم
عزیزم اسم این کارا جوونی هس
تحمل میکنم اما بدون اینو
تحمل کردنم از روی عادت نیس
صبوری میکنم چون این مسافتها
برای هیچ کس حتی تو راحت نیس