موج
ای که بر لبهام مهر خموشی زده ای مرا به موج ، خود را به باد سپرده ای
ای که بودی چون سرابی در دشت دور گشتی از این راه بی بازگشت
ای که می نویسی از آنچه بود و نبود رفتنت آسان ، آمدنت غم را سرود
بنویس از حال یتیمان این دیار از این بی قراران در حصار
از آنان که چون موج بر ساحل آرام شدند دل ز دریا بریدند ، به خاک افکنده شدند
حال ما ، حال همان موج پر غرور که می آمد ز دریا ، شعر رهایی می سرود
بنویس از آن جزیره ی پر از سکوت در آغوش دریا ، دل به آن نسپرده بود
بگو از زبان موج ، شوق دیدن جزیره را پس از وصال او ، ترانه ی مرگ مرا
منم آن موجی که در صدای خود جز عشق تو سخنی نبرده بود
عاشق مرگ بود ، مرگی نه در حصار بی سخن ماند ، چون رسید به یار
-
حميده سادات غفوريان سلام آقای نقوی زاده. پیوستنتون رو به آکادمی ترانه خوش آمد میگم. مشکل وزن و قافیه داشتید انشاءالله در آینده اشعار بهتری ازتون بخونم. بهتون پیشنهاد میدم ترانه ی "درد" آقای احسان ابوالحسنی رو حتما بخونید واقعا زیباست... ((سعادت نصیـــبتان))
مطالب پیشنهادی