سیو شیش سالگی
منم محکوم جرمی که نکردم
که عمرم بی تو تا اینجا رسیده
یه زندونی که تا اینجای عمرش
یه روز خوش از این دنیا ندیده
…
سیوشیش سالو بی تو حبس بودم
توو سلول بزرگ انفرادی
توو هر لحظه به فکر مرگ بودم
تو بودی که بهم امید دادی
…
سیوشیش ساله آزادی ندیدم
سیوشیش سال ازت محروم بودم
سیوشیش ساله یخ کرده وجودم
سیوشیش سالو ناآروم بودم
…
توو چشمای تو آزادی رو دیدم
چه خوبه با تو حالو روزگارم
توو آغوش تو آرامش گرفتم
کنارت زندگی رو دوست دارم