ﺷﻬﻴﺪ…

از این کوچه تا غربت اسم تو
اگه رد. پای فراموشیه
به اعجاز دستای تو روشنه
شبی که پر از وهمه خاموشیه

تو با کوله بار ی پراز خاطره
میخواستی شبو از غزل پر کنی
میخواستی که روشنترین لحظه رو
تو آینده ی ما تصور کنی

قفس اون وره بغض چشمای تو
نمک روی زخم کبوتر زده
تنت توی خواب یه میدون مین
به سمت خدا ﺑﺎﺯ ..معبر زده

تو رو میشه از بوی بارون شناخت
از اون غربتی که تو خاک تویه
هنوزم نفس هاتو حس میکنیم
تو این کوچه ای که پلاک تویه

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/88197کپی شد!
773
۵