رد نبودن

میدونستی بی تو آفتاب حتی، شب پا میشه از خواب؟
صبح من بجای خورشید روشنه به نور مهتاب

ساعتای کلبه ی من دیگه عقربه ندارن
وقت گرگ و میش پاییز جیغ و همهمه ندارن

میدونستی بی تو کوچه انگاری میدونه جنگه؟
حتی تو روزای برفی دل ابر آهن و سنگه

پوتینای خیس و سنگین ، اسلحه ، گازای رنگین
کنج سنگرای بی کس ، عاشقانه ، مست و غمگین

همسفر، رَدِّ نبودت بی هوا راه نفس شد
همه آسمون دنیا با گذشتنت قفس شد
همنشین ساز عبورت ، بی صدا مثل حضورت
شاید این بار ته قصه بشکنی ، سنگ غرورت

بدون ای عشق بی تو اما، با تو عمرم سپری شد
ته این قمار وحشی، برگ من در به دری شد

من میمونم ، غصه خوردن ، بی رگ و ریشه نمردن
تو برو همدم پاییز ، برگ زرد و دل سپردن
روی ماه ، چشمی که تاره ، شب شعری بی شراره
تو بدنبال درخشش ، کهکشان پر ستاره

همسفر، رَدِّ نبودت بی هوا راه نفس شد
همه آسمون دنیا با گذشتنت قفس شد
همنشین ساز عبورت ، بی صدا مثل حضورت
شاید این بار ته قصه بشکنی ، سنگ غرورت

از این نویسنده بیشتر بخوانید: