خسته
میشه چشامو ببری
تو صحن با صفات آقا
روحم دوباره زنده شه
با گفتن رضا رضا(ع)
آقا چرا دنیای ما
دنیای بی وفایی شد
آدمای کودکیا
شدن رفیق پول و مُد
مردم توو چشم همدیگه
دروغ میگن به آسونی
انگاری خوبی پاک شده
تموم شده مهربونی
دلم شکست از اونایی
که ادعاشون دوستی بود
اما میون راه یهو
جا زدن و رفتن چه زود
آقا می خوام نگام کنی
گره ز کارم وا کنی
یه ذره از عشق خودت
توی دل من جا کنی
خسته از این در به دری
خسته از این بی مهریام
دلم گرفته آقاجون
اسیر گنبد طلام