حس های یخ زده
ترسِ از تاریکی راه
سکوت این شب بی ماه
ترس از کف رفتن جون
گاهی به اشک ، گاهی به خون
صدای گریه و خنده
آزادی بهتر از بندِ
زنده موندن سخت و دشوار
گاهی خسته، گاهی بیمار
کله ی داغ شده از غم
حِسای یخ زده از دم
یه مسیر پر پیچ و خم
زندگی تو فرصت کم
شب اسرار، شب اقرار
زندگی یه چوبه ی دار
نفسای از رو اجبار
واسه مردن داره اصرار
هی ستم پشت سر هم
چهره ی گرفته ماتم
وقتی آزاد میشه آدم
دَمش دیگه نشه بازدم
-
حميده سادات غفوريان سلام آقای تاجیک ممنون از ترانه تون. با احترام اگه یه دستی به سرروی وزن شعر بکشید خیلی بهترمیشه. ((ماناباشید))