یلدای سیاه
بازم داره سر میرسه زمستون……باز شب یلدا و هجوم ِ اشکم
باز یادِ اخم و خنده های نازت…..باز پولکایی که می باره کم کم
یادت میاد چن سال پیش توو ایوون….گفتی که دستات پرِ اشتیاقه
گفتی که طی کردن جاده با تو……قشنگ ترین لحظه و اتفاقه
اون روز برفی تو کنار ایوون…..فنجون ِ قهوه رو ازم گرفتی
مشتی از اون برفارو توی فنجون…..ریختی و فال حافظم ، گرفتی
گفتی بذار طالعمون برفی شه……عشق ستاره ای سفیدو پــاکه
پیمان هرساله ء ما توو ایوون…..باید بگی دلم برات هلاکـــه
اما حالا تنها توو این وعده گاه….حسرت این دقایق و می کشم
قهوه داره سرد می شه پس کجایی…تلخی ِ این حقایق و می چشم
راسته که یلدا یه شب ِ بلنده……برفای پولکی چقد سیاهه
بدون که بعد رفتنت توو فالم…..مردیه که عمریه چشم به راهه
..رها