زیر صفر…
همیشه ابر میبافی و میبافی / دچار وهم عشقی توو دگردیسی
خیال هر شبِت اینه که میشینی / و از خرسای قطبی پشم میریسی!
از احساس تو اینجا قطب میسازم / که حس پنگوئن بودن به من میده!
رو پا ایستادم اما یخ زده بالم / نگاهت توو وجودم برف پاشیده
همش سُر میخورم، بیرونم از قلبت / با اینکه زیر کفشام یخشکن دارم
من اینجا باتو زیر صفر میخوابم / از آغوشت زمستونُ به تن دارم
من هر وَخ استوایی میشه افکارم / تبم یخچالیه پیش تو میشینم
تو هم چشماتُ میبندی سفید برفی / فقط از بوسههات خوابش رُ میبینم
داره شیش ماهِ دوم میرسه از راه / دارم اینجا کنارت جامُ میندازم
داری خواب زمستونیتُ میبینی / دارم از یادت آدم برفی میسازم.